زندگی خیلی بیشتر از قبل سعـی داره ساکت و آرومم کنه، ولی هنـوزم دلم پر میکشه برا رهایی که داشتم و بی پروا تو خیابونا میخندیدم و میدویدم و کلی غم داشتم
آخه آدم چرا باید دلتنگ غمش بشه نمیدونم ولی روزهای زیادی میان که دلتنگ ی قلب سنگین و ی مغز یخ زدم !
وقتشه دوباره از این روزهای زندگیم بنویسم تا 4 سال دیگه یادم بمونه چه روزایی بود که دیگه نیست...
این مینـآی نسبتا آروم هنوزم عاشق حرف زدنـه و فهمــیده اردکـا هم مثل خودش عاشق بربری کنجـدین:)